1 - توهم عشقی  RSS  " />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خانهایمیلآرشیو RSS  ">Rss
Search
1
تابستان 1385
div style="padding-bottom:7px;padding-top:5px;text-align:center" >
سوووووووووسک

خیلی وقت بود ندیده بودمش .... وقتی بعد از مدتها دیدمش خیلی جا خوردم ، بازم هول شدم ، دست و پامو گم کردم برق چشاش تنمو می لرزونه ... وقتی می بینمش بی اختیار بدنم می لرزه ... هول میشم ، میخوام داد بزنم ... جیغ بکشم .. گریه کنم ... نمی دونم فقط منم که طاقت نگاهشو ندارم یا همه اینطورین؟ مدتی خیره به هم نگاه کردیم ، هر کدوم منتظر حرکتی از جانب دیگری بودیم تا عکس العملی نشون بدیم..... اون لحظه مثل یه قرن بود .... برام ثانیه ها از حرکت ایستاده بودن ، موتور مغزم با سرعت تمام کار میکرد و دنبال راه حلی می گشت ... بی اختیار فریاد کشیدم سووووووووسک سوووووووووسک ! کمک ..... کمک ! یکی بیاد این رو بکشه 


| نوشته شده توسط سجاد در جمعه 85/5/13 و ساعت 10:16 صبح | نظرات دیگران()
شوخی با حافظ
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : علیک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگیر فالی گفتا : نمانده حالی
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بی خیالی
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که می سرایم شعر سپید باری
گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقیب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی؟
گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز
گفتم : بگو ، ز مویش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟
گفتا : خریده قسطی تلویزیون به جایش
گفتم : بگو ، ز ساقی حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم : بگو ، ز محمل یا از کجاوه یادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقی
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقی
گفتم : بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا : به جای هدهد دیش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد یا نیاورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگی
گفتا : که ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم : سراغ داری میخانه ای حسابی ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابی
گفتم : بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان
گفتا : نمی هراسی از چوب پاسبانان ؟
گفتم : شراب نابی تو دست و پا نداری ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتی ؟
! گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتی
| نوشته شده توسط سجاد در جمعه 85/5/13 و ساعت 10:15 صبح | نظرات دیگران()
مسنجر

دوباره شب شد و من بیقرارم کانکت کن زود بیا در انتظارم

بیا من آمدم پای مسنجر شدم مسحور آوای مسنجر

بیا هارد دلت را ما ببینیم گلی از کنج هوم پیجت بچینیم

بیا آیکون نمای بینشانم که من جز آدرس میل ات ندانم

بیاامشب کمی آنلاین باشیم ویاتاصبح تا سان شاین باشیم

بیا فرهاد بی تو باز غش کرد وحتی هارد دیسکم هم کرش(قفل)کرد

بیا ای عشق دات کام عزیزم به پای تو دبلیوها بریزم

بیا ای حاصل سرچ جهانی بیا اجرا کن آن فایل نهانی

بیادردل تورا کم دارم امشب حدود 100گیگا غم دارم امشب!


| نوشته شده توسط سجاد در پنج شنبه 85/5/12 و ساعت 9:51 صبح | نظرات دیگران()
زنگها برای که به صدا در می آید ?
زنگها برای که به صدا در می آید ?
آنچه می خوانید صرفا طنزی هنری است هر گونه انطباق با شخصیت های واقعی صرفا تصادفی است
صدای پیام گیر تلفن: لطفا پس از شنیدن بوق پیام خویش را به پیام گیر بسپارید

......بووووق

سلام منم آموو مجید چند بار تلفن کردم کسی جواب نداد آخه کجایی به محض اینکه اومدی به من تلفن کن باید در مورد مسئله مهمی با تو صحبت کنم فیلم نامه رد شد

بووووووق

سلام چطوری ناقلا با با چرا این دفعه رفتی تو اطاق فیلم ساختی بیچاره محمد چه زجری کشید هر وقت اومدی با من تماس بگیر باید در مورد مسایل مالی با هم صحبت کنیم

بوووووق

با سلام خدمت استاد من دانشجویتان می باشم استاد می خواستم در مورد به کارگیری سکه بیست و پنج تومانی در یک نمای باز همراه با یک چک برگشت خورده در نمایی کلوز آپ صحبت نمایم شماره ام را به پیام گیر میدهم ..... خیلی ممنون

بوووووق

سلام منم کیومرث بابا دمت گرم عجب کاری کردی معرکه است به ما بگو ما هم همین جوری بریم تو اتاق فیلم پر کنیم ببریم زمستونا پخش کنیم اوه راستی عجب ایده باحالی بود اون سه قطره خون تو نما اخر .... دو تا ادم با دردی مشترک آخ که جای داریوش کم بود زود "" فیدش "" می کرد به رنگ قرمز ... به هر حال دمت گرم ما برای فیلم جدیدت روز شماری می کنیم امیدوارم که حالا که راحت شدی یه زنگ به ما بزنی... خداحافظ

بووووق

الو سلام صدا می رسه .... منم خانم فردوسی از اردوگاه تماس می گیرم .. اینجا خیلی زمستونه

بووووووق

الو الو الو الووووووووووووو ..... الوووو

بوووووق

سلام از پیزا فروشی تماس می گیرم شما پیزا سفارش دادید می خواستم بدونم با نون تافتون بیارم یا دوغ اصفهانی.. الوو

بوووووق

مممممممییو میو میووووووووووووووو

بووووووووق

الو جناب آقای .... می خواستم بدانم گربه به چند ضرب اووووو ..... پیشی

بوووووق

شماره مورد نظر در شبکه وجود ندارد لطفا مجدد تماس نفرمایید

بووووووق

الوچند بار تماس بگیرم ..... منم خانم فردوسی چرا جواب نمی دی می خواستم عذر خواهی کنم بر گردم پیشت تا یه بار دیگه سعی کنیم

بووووووق

الو مرکز آموزش ستار می خواستم بدانم علاوه بر آموزش پیانو و سه تار اونجا خی تار هم درس می دهند ... ارزون حساب کنی مشتری می شیم

بووووووق

الو مان آز آغمان تاماس میگیغم میغاستم مان خاناندا شوم بارم بخانام تو فیغما پوغش ناصف ناصف

بووووووق

الوو

- گوشی برداشته می شود

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاه


از مخابرات-

تلفن مورد نظر در شبکه موجود نمی باشد لطفا هرگز شماره گیری نفرمایید
| نوشته شده توسط سجاد در پنج شنبه 85/5/12 و ساعت 9:49 صبح | نظرات دیگران()
هشـت روز هفته

شنبه
مرد : امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببین ، امروز قراره من و زری با هم بریم «فال قهوه روسی یخ زده» بگیریم . میگند خیلی جالبه ، همه چی رو درست میگه . به خواهر شوهر زری گفته « شوهرت برات یه انگشتر بزرگ میخره » خیلی جالبه نه ؟ سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیا


یکشنبه
مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببین ، امروز قراره من و زری بریم برای کلاسهای «روش خوداتکایی بر اعتماد به نفس» ثبت نام کنیم . هم خیلی جالبه ، هم اثرات خوبی در زندگی زناشوئی داره . تا برگردم دیر شده . سر راه یه چیزی از بیرون بگیر و بیا


دوشنبه
مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببین امروز قراره من و زری با هم بریم «شو»ی «ظروف عتیقه» . میگن خیلی جالبه، ممکنه طول بکشه، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر و بیار


سه شنبه
مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببین امروز قراره من و زری با هم بریم برای لباس مامانم که برای عروسی خواهر زری میخواد بدوزه دگمه انتخاب کنیم . تو که می دونی فامیل مامانم اینا (!) چه قدر روی دگمه لباس حساس هستند . ممکنه طول بکشه . سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیا


چهارشنبه
مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببین ، امروز قراره من و زری بریم برای کلاس «بدنسازی» و «آموزش ترومپت» ثبت نام کنیم . همسایه زری رفته ، میگه خیلی جالبه . ترمپت هم میگند خیلی کلاس داره ، مگه نه؟ ممکنه طول بکشه چون جلسه اوله ، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر و بیار


پنجشنبه
مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببین ، امروز قراره من و زری بریم با هم خونه همسایه خاله زری که تازه از کانادا اومده . میخوایم شرایط اقامت را ازش بپرسیم ، من واقعا"" از این زندگی خسته شدم . چیه همه ش مثل کلفتها کنج خونه ! به هر حال چون ممکنه طول بکشه ، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر و بیا


جمعه
مرد : عزیزم ، امروز ناهار چی داریم؟
زن : ببینم ، تو واقعا"" خجالت نمی کشی؟ یعنی من یه روز تعطیل هم حق استراحت ندارم ، واقعا"" نمی دونم به شما مردهای ایرانی چی باید گفت؟ نه واقعا"" این خیلی توقع بزرگیه که انتظار داشته باشم فقط هفته ای یه بار شوهرم من رو برای ناهار ببره بیرون ؟



| نوشته شده توسط سجاد در پنج شنبه 85/5/12 و ساعت 9:48 صبح | نظرات دیگران()
مواد لازم برای عاشقی
: شرط لازم و کافی برای شروع ، ثبوت و گسترش یک رابطه عاشقانه . در گذشته برای تشخیص صداقت طرف هم کاربرد داشت اما با این سیستم مسخره آی دی کالر و افتادن شماره ، دیگر به درد این کار نمی خورد. نوع همراهشم که دیگه معرکه است! آخر حریم خصوصی و آره و اینا! معمولاً تن صدای عشاق در پشت خط کمی خشدار می شود البته این اشکال مربوط به مخابرات است ، این گونه تماس های تلفنی معمولاً طولانی هستند. شما فکرش را بکنید دو نفر دارند آخرته دورنمای آینده خودشان را برای هم ترسیم می کنند!

همکلاسی: یک تصادف تاریخی . در این مورد سازمان کنکوری ها نقش واسطه را ایفا می کند. عشقی چند منظوره که در تقلب ها و ورقه عوض کردن سر جلسه امتحان هم کاربرد بسزایی دارد. می تواند کلی هم بانی خیر شود برای بچه های دیگر !سر کلاس معمولاً عشاق جوری می نشینند که امتداد نگاهشان از هم عبور کند : در این جور مواقع استاد هم آن دورها در یک گراند تصویر مشغول فعل و انفعالی نامعلوم است . حضرت عشق در این جور مواقع ابتدا به صورت جزوه و نمونه سوال و بعد ها در قالب های مختلف مخابراتی و مراسلاتی ظاهر می شود!

هدیه: بروز عینی ماکزیمم عشق دو کبوتر. وسیله ای که با آن عاشق فریاد می زند :"" دلم فقط تورو می خواد."" نوع آن از عروسک های خرسی و مرغی و اردکی گرفته تا سند آپارتمان متغیر است.

اتومبیل: وسیله ای برای آزاد شدن انرژی جنبشی ، عامل جاری شدن سیل عشق در بزگراه ها ، لای کشیدن در اتوبان برای نشادن داندن دست فرمان به طرف به همراه آهنگ"" ما دو بال پرواز مرغ عشقیم پر کشیدیم تا اوج آسمونا"" بسیارمؤثر است. نوع ماشین هم بستگی به توانایی مالی پدر مربوطه از پیکان جوانان 57 جوات اسپرت تا پژو 206 ناز بشی الهی متغییر است. سیستم صوتی هم هرچه باحال تر باشد روابط بهتر تر تحکیم می شود
| نوشته شده توسط سجاد در سه شنبه 85/5/10 و ساعت 1:43 عصر | نظرات دیگران()
پلیس ها(طنز)

بیشترین صحبتی که پلیس می کند : حرکت کن

ـ بیشترین نظم و انضباط ترافیک : فقط جایی که پلیس دیده می شود

ـ احساس بعد از جریمه شدن : بد شانسی

ـ دوست داشتید پلیس بودید؟ نه خیلی سخته

ـ اگه پلیس بودید چه می کردید ؟ با دقت و پشتکار درست کار می کردم

ـ سخت ترین کار پلیس : ایستادن در چهار راه های کثیف تهران

ـ بیشترین جریمه : مد روز ـ چراغ زرد ـ موبایل

ـ پرکارترین پلیس : پلیس تهران

ـ مجهزترین پلیس : پلیس آلمان

ـ شیک ترین پلیس : پلیس آمریکا

ـ پلیس بد داریم: بله تعداد انگشت شماری حرمت این لباس را نمی شناسند

ـ پلیس خوب داریم : زیاد

ـ امکانات پلیس خوب : واسه این شهر که بی فرهنگی در ترافیک رشد کرده خیلی کمه

ـ وقتی پلیس تو جاده پشت سر شماست : همه قوانین را رعایت می کنم

ـ وقتی پلیس پشت سر شما نیست : بعضی از قوانین را رعایت می کنم
| نوشته شده توسط سجاد در سه شنبه 85/5/10 و ساعت 1:36 عصر | نظرات دیگران()
چمدان

بعد از مدتها کارکردن تو شرکت تصمیم گرفتم به یک مسافرت تفریحی برم و وقتی قضیه رو با رئیس مطرح کردم اون هم پذیرفت و قرار شد فردا با اتوبوس به سفر برم . خانومم که از این تصمیم من به شک افتاده بود اول مخالفت کرد که من تنها به سفر برم ولی با اصرار من و دادن این توضیح که دارم به یک ماموریت سری میبرم قانع شد و من فردای اون روز عازم سفر شدم از اول قرار بود که من دو روز در سفر باشم ولی چون خیلی بهم خوش گذشت یک روز رو هم بیشتر سپری کردم، بماند که خانومم بابت اون یک روز کلی من رو سئوال پیچ کرد! بالاخره روز موعود فرا رسید و من برای اینکه موقع مراجعه به خانه با رفتار خشن خانومم مواجه نشوم کلی سوغات خریدم و همه اونها رو تو یک چمدان که اون هم از همون شهر خریده بودم جا دادم و با اتوبوس به سمت شهرمون سفر کردم .
دیر وقت بود که به مقصد رسیدم و با دادن مشخصات چمدانم را از شاگرد راننده گرفتم و به طرف خانه رفتم وقتی رسیدم، خانومم اومد به استقبالم ولی مثل گروه تجسس شروع کرد به وارسی سر و وضعم و به شوخی پرسید آقا خوش گذشت من هم گفتم بی شما که خوش نمیگذره حالا بیا ببین برات چی خریدم و در همون حال زیپ چمدان رو باز کردم و مثل برق گرفته ها خشکم زد خواستم زیپ چمدان رو ببندم ولی خانومم نگذاشت و باریش خند گفت به به معلومه که خوش گذشته لباسهای خانوم خانوما اینجا چیکار میکنه؟! این لباس زیر مال کیه من که زبونم بند اومده بود به زحمت گفتم این وسایل مال من نیست! ولی کی این حرفها رو قبول میکرد. و اون شب من در حیاط خوابیدم و لذت سفر به عذاب تبدیل شد ولی از اونجا که بیگناه بودم فردای اون روز صاحب چمدان که خانوم مسنی هم بود به منزل ما زنگ زد و سراغ چمدان اش رو گرفت و منو از مخمصه نجات داد .



| نوشته شده توسط سجاد در سه شنبه 85/5/10 و ساعت 8:42 صبح | نظرات دیگران()
دوتا فوت کن

داشتم با ماشینم می رفتم سر کار که موبایلم زنگ خورد گفتم بفرمایید الووو.. ، فقط فوت کرد ! گفتم اگه مزاحمی یه فوت کن اگه میخوای با من دوست بشی دوتا فوت کن . دوتا فوت کرد . گفتم اگه زشتی یه فوت کن اگه خوشگلی دوتا فوت کن دوتا فوت کرد . گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت کن اگه هستی دوتا فوت کن دوتا فوت کرد . گفتم من فردا میخوام برم رستوران شاندیز اگه ساعت دوازده نمیتونی بیای یه فوت کن اگه میتونی بیای دوتا فوت کن دوباره دوتا فوت کرد . با خوشحالی گوشی رو قطع کردم فردا صبح حسابی بخودم رسیدم بهترین لباسمو پوشیدم و با ادکلن دوش گرفتم تو پوست خودم نمی گنجیدم فکرم همش به قرار امروز بود داشتم از خونه در میومدم که زنم صدام کرد و گفت ظهر ناهار میای خونه؟ اگه نمیای یه فوت کن اگه میای دوتا فوت کن


| نوشته شده توسط سجاد در سه شنبه 85/5/10 و ساعت 8:42 صبح | نظرات دیگران()
دلایل رد کردن دخترها توسط پسرها
تو برای من مثل خواهر می مونی ! یعنی : خیلی زشتی !!!
فاصله سنیمون کمی زیاده ! یعنی خیلی زشتی !!!
من به تو علاقه به اونصورت ندارم ! یعنی خیلی زشتی!!!
من الان تو موقعیت بدی از زندگیم هستم ! یعنی : خیلی زشتی !!!
من دوست دختر دارم ! یعنی : خیلی زشتی !!!
تقصیر تو نیست ، تقصیر منه ! یعنی : خیلی زشتی !!!
من الان توجهم به کارمه ! یعنی خیلی زشتی !!!
من تصمیم گرفتم مجرد بمونم ! یعنی خیلی زشتی !!!
بهتره فقط با هم دوست معمولی باشیم ! یعنی بطور وحشتناکی زشتی !!!!!!!!!!!!!!!!
| نوشته شده توسط سجاد در دوشنبه 85/5/9 و ساعت 12:44 عصر | نظرات دیگران()
   1   2   3      >

لینک باکس پنگوین 

با ثبت وبلاگ خود در این لینک باکس کاربران خود را تا 1000% افزایش دهید.

About
I'm in Yahoo...
Google Searcher
Search in all the world & web with Google Search
نظر سنجی>Search
آمار وبلاگ
width="25" خبر نامه





Powered by WebGozar

Copyright 2006 - Designer: Penguin Network >Hessam Sedaghati